به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله اعرافی مدیر حوزههای علمیه در گفت و گو با بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی رهبر معظم انقلاب به مسئله تحول در حوزه پرداخته است که متن کامل این گفتوگو به شرح ذیل است.
موضوع گفتوگوی ما طلبهی عصر انقلاب، تحول در حوزه و کارکردها و فعالیت شما خواهد بود. بهعنوان اوّلین سؤال به نظر شما مهمترین وظایف یک طلبه و روحانی چیست؟
ما اگر بخواهیم مهمترین وظایف حوزه را برشماریم میتوان به این چند محور اشاره کرد: نخستین وظیفهای که یک حوزوی دارد این است که با علوم و دانشهای اسلامی آشنایی نسبتاً عمیقی پیدا کند. البته این آشنایی سطوح و مراتب تشکیکی و قلمروهای متنوع و گستردهای دارد؛ امّا نخستین وظیفهی حوزه این است که به تعلیموتعلّم علوم اسلامی و از رهگذر آن به معارف اسلامی بپردازد. دومین وظیفهای که حوزویان دارند این است که از آبشخور وحی و معارف الهی بهره گیرند و جان و روح و ضمیر خود را با آن بسازند و ساختمان شخصیتشان را بر اساس معرفت اسلامی و اخلاق و آداب و سنن اسلامی استوار کنند. این خودسازی وظیفهی دیگری است که یک حوزوی دارد.
سوم این است که بر این دو پایهای که اشاره شد به تربیت و پرورش دیگران در حوزههای اخلاقی و معنوی و روحی بپردازند. چهارم اینکه حوزویان در برون فضای خود مأمورند که معارف الهی و اندیشههای ناب دینی، نظریات اسلامی، اخلاق، احکام، آداب، معارف و گنجینههای دانشی اسلام را در جهان منتشر کنند و در دسترس دیگران قرار دهند. و پنجمین وظیفه تلاش برای پیادهسازی اسلام در سطوح اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامات سیاسی است.
ما در دوران جدیدی قرار گرفتهایم که معادلات ملی، منطقهای و بینالمللی تغییر کرده و بسیاری از این شرایط، ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی است. بهدلیل پیشگامی روحانیت در پیروزی انقلاب و نقشآفرینی روحانیت در بقاء آن، وظایف حوزه و روحانیت نیز میتواند بازتعریف شود. به نظر شما طلبهی عصر انقلاب اسلامی چه وظایف و ماموریتهایی دارد و این موارد پنجگانه در پرتو حاکمیت اسلامی و انقلاب اسلامی تغییر میکند یا خیر؟
این پنج مورد مهمترین وظایف جامعهی حوزوی و روحانیت است، امّا چگونگی اجرای این وظایف بهخصوص وظیفهی سه، چهار و بهویژه پنجم با تغییرات زمانه و تطورات عصر و روزگار و شرایط و احوال متفاوت خواهد بود. اینجاست که ما به دو مفهوم حوزهی عصر انزوا و حوزهی عصر انقلاب میرسیم. این تعبیر از تعبیراتی است که حضرت آقا در گفتوگوهای متعددی آن را بهکار بردهاند. لااقل در برخی از گفتوگوهای خصوصیتر این تعبیر را بهکار بردند.
حوزهی عصر انزوا؛ یعنی حوزه در عصری که دست او بسته است و شرایط اجتماعی و سیاسی مانع از نقشآفرینی گستردهی حوزه میشود. در طول تاریخ عمدهی ادوار حوزههای علمیه، عصر انزوا بوده است. البته انزوا درجات و مراتبی دارد؛ گاهی فقها و حوزههای ما دست بازتری داشتند، گاهی کاملاً در محدودیت و حصار بودند. طبعاً در آن روزگار و آن شرایط، محدودیت در همهی این پنج وظیفهای که اشاره کردم تحمیل میشد؛ امّا در عصر انقلاب اسلامی و عصر گشایش دروازهها برای نقشآفرینی دینی و فرهنگی همهی این پنج وظیفه دارای ابعاد خیلی وسیعتر و گستردهتری میشود. بهعنوان نمونه در حوزهی تعلیموتعلّم و دانشاندوزی و دانشجویی و حوزهی علمی بسیاری از نیازها وجود نداشته یا مطالبه نمیشده است. حوزه در چهارچوبهای محدودتر و فردیتر حرکت میکرده، ولی وقتی که از عصر انزوا به عصر انقلاب و عصر حاکمیت بیاییم، ناگهان میبینیم که قلمروهای وسیع و مطالبات گسترده مطرح میشود و حوزه باید دامنهی دانشی و بست معرفتی پیدا کند.
در حوزهی تهذیب و تزکیهی شخص هم به نظرم فرق میکند؛ برای اینکه روحانی بخواهد در عرصههای کلانتر و جامعتری ایفای نقش کند، حتماً باید طراز بالاتری داشته باشد تا بتواند مقابل امواج توفندهای که پیش میآید مقاومت کند و شخصیت معنوی و روحی خودش را حفظ نماید. در قلمرو و بعد سوم که دانشگستری است، پاسخگویی به نیازهای گسترده و متنوع، وظایف و رسالتهای حوزه را در عصر انقلاب بینهایت متفاوت میکند.
در وظیفهی چهارم هم که عبارت است از پرورش نفوس و تربیت انسانها، معنای متفاوتی میگیرد و بهنوعی فرهنگسازی از حالتهای فردی و بسته ناگهان وارد یک قلمروهای وسیع و آفاقی گسترده میشود و هزار مسئله اینجا پیدا میشود. از جمله اینکه حوزه در اینجا نیازمند به این است که به حوزههای علوم انسانی بپردازد و از آنها بهره بگیرد. نهایتاً دربارهی وظیفهی پنجم، در عصرهای انزوا یا محدود، کار حوزه و روحانیت در خصوص نقشآفرینیهای اجتماعی و سیاسی محدودتر است. حداکثرش به نقشآفرینی سیاسی در حوزهی مبارزات و نهضتها خلاصه میشد، امّا وظیفهی پنجم در عصر انقلاب مبدل به پیادهسازی نظامات اسلام و پاسخگویی به چگونگی پیادهسازی اسلام در عرصهی فکر و فرهنگ و جامعه و سیاست میشود
بنابراین همهی این پنج وظیفه که خطوط کلی آن شالودهی وظیفه و حیات حوزههای علمیه در عصر انقلاب است، مفاهیم گستردهتر و عمیقتر و متنوعتری پیدا میکنند و بر پیچیدگی کار حوزه میافزایند. به این جمله هم توجه شما را جلب کنم که ما حوزهی عصر انقلاب که گفتیم این اوج گشایش حوزه است، وگرنه حوزه در عصر تطورات بزرگ اجتماعی معاصر و گسترش دامنهی علوم و فناوریهای نوین طبعاً رسالتهایش نقش بیشتری پیدا میکند؛ امّا وقتی که بیاید در متن و در دامنهی یک نظام اسلامی قرار بگیرد بر آن افزوده میشود. حتی اگر حوزه در عصر نظام سیاسی و اسلامی هم نبود، تحولات عالم و زمان، وظایف حوزه را سنگینتر میکرد و هر پنج وظیفه نیاز به بازسازی و مناسبسازی با عصر جدید داشت.
شما مکرر با مراجع عظام تقلید در ارتباط هستید و جلساتی را خدمت رهبر انقلاب اسلامی بودهاید؛ توقع ایشان و مراجع عظام تقلید برای این تحول متناسب با آن گستردگی مأموریتهای حوزه چه بوده است؟
هم حضرت امام و هم رهبر انقلاب اسلامی بهعنوان دو پیشوا و امام انقلاب در خطّ مقدم مواجهه با این تطورات و تحولات بوده و هستند و از موضع نگهبانی و رصد ناظر بر این نیازها و اقتضائات بوده و هستند. همینطور مراجع در سطوح ارتباطی و جایگاهی خودشان بر این قلههای بلند قرار دارند. از این رو است که طبیعتاً شاخصهای تحول و تغیر، تغییرات و تطورات و نیازهای عصر از یک منظر کلان از آن قلهها متوجه بدنهی جامعه و از جمله حوزه میشود.
هم حضرت امام و هم حضرت آیتالله خامنهای و هم دیگر بزرگان و مراجع، همواره آن ایدههای کلان و مطالبات کلی را بهسمت حوزه روانه میکردند و حوزه هم در چهار دههی اخیر گامهای بلندی به پیش برداشته و خدمات زیادی انجام داده است. در هر صورت پیدایش انقلاب اسلامی، تداوم آن، گسترش امواج انقلاب اسلامی در جهان و منطقه نیازمند به نیرو، فکر، تئوری و نظریه است که بخشی از آن در حوزههای علمیه و قسمتهایی از آن در دانشگاهها و مراکز دیگر انجام شده است. حاصل این تطورات، دستاوردهای بزرگی است. بسط و توسعهی دامنهی علوم و معارف اسلامی و رفتن بهسمت تخصصها، پایهریزی روشهای جدید، بهرهگیری از شیوههای نوین، تغییر و تحولاتی که در نظام مدیریتی، نظام آموزشی، نظام پژوهشی، نظام تربیتی و اخلاقی رخ داده، بخشی از دستاوردهای این تطورات است.
در دیدار سال گذشتهی عمومی طلاب با رهبر انقلاب که ماه رمضان بود و شما گزارشی از برنامهها بیان کردید. بعد ایشان اشاره کردند و فرمودند من امیدوارم که این برنامهها محقق بشود. راجع به این برنامهها بفرمایید که چه بوده است؟
بله؛ حضرت آقا محبت داشتند و اظهار لطف کردند و آن اظهار محبت ایشان وظیفهی بنده و امثال بنده را در طراحیها و برنامهریزیها سنگین میکند. آنچه که در آن جلسهی رمضانیه مطرح شد گوشهای از مجموعهی مطالب بود. در یک یا دو نشستی که شورای عالی و مدیریت حوزه با ایشان داشتند گوشههایی مورد اشاره قرار گرفت. در چند جلسهی دیگر ابعادی از آن طرح جامع و برنامههای کلان مورد گفتوگو و بررسی قرار گرفت؛ امّا به گمانم جامعترین آنها برمیگردد به حدود یک سال قبل در یک جلسهی خصوصی که من محضرشان بودم و یک ساعت و اندی طول کشید. یکی دو نفر هم از دوستان دفتر آنجا حضور داشتند.
من در آن جلسه گزارشی از مجموعهی طرحهای نو و ایدههای تحولی تقدیمشان کردم و خدمتشان عرض کردم علیرغم کمبود امکانات و مشکلات و چالشهایی که در کارهای بزرگ وجود دارد چند محور را خدمت شما گزارش میدهم. محور اوّل اینکه حوزه برای نخستین بار بر اساس همهی تلاشهایی که پیشینیان انجام دادند به بیست سند راهبردی منسجم رسیده است. دوم اینکه در پرتو اینها نخستین برنامهی پنجساله برای حوزه تولید شد. محور سوم اینکه ما در ذیل این اسناد و برنامهی پنجساله که قریب هزار ایده و طرح وجود دارد، بیش از صد تا صدوپنجاه طرح کلان و بسیار مهم و معطوف به آینده داریم.
بهعنوان نمونه یکی از آنها طرح آمایش است که من در خصوص این طرح خدمت ایشان در همان جلسه و بعدها در جلسات دیگر چند بار توضیح دادم و یک تصمیماتی هم اتخاذ شد. طرح آمایش ناظر به این است که ما پنجاه شصت تا از آن کارکردهای اصلی را تعیین کردیم. بعد اطلاعات نهادهای مختلف در زمینهی آنها جمعآوری شد و با عدد و رقم و شاخصهای عملی تعیین شد که اگر حوزه بخواهد ورود کند باید این مسیر را طی کند. مثال میزنم؛ در مورد مسجد در آن طرح گفته شده که سرانهی مسجد هر هزار نفر یک مسجد است و هر مسجد حداقل بیست شاخص باید داشته باشد. حالا از امام جماعت گرفته تا آموزشهایی که باید ببیند و شرایط معماری و درآمدهایی که لازم است تا برنامهریزیهای فرهنگی که باید داشته باشد.
در یکی از جلسات در مورد طرح آمایش خدمت ایشان عرض کردم که برای تحقق این کار، حوزه یک ضلعی از اضلاع است و دیگر نهادها و مردم باید همافزایی داشته باشند. ایشان هم این را خیلی مورد تأیید و تأکید قرار دادند. دستوراتی هم به دفتر دادند که همچنان در حال پیگیری است و نهادها و بخشهای مختلف باید همافزایی کنند.
نمونهی دیگر درختوارهی رشتههای حوزه است. ببینید ما در حوزه در چند دههی اخیر حدود ده رشته و گرایش داشتهایم، البته در یک جاهایی مثل جامعةالمصطفی تعداد بیشتری بوده است. در بعضی از نهادهای پیرامونی حوزه، تعدادی رشتههای نو و جدید و تخصصی تأسیس و پایهریزی شده است. در دانشگاهها هم برخی از این علوم اسلامی در سطح خود بهشکل رشته درآمده است؛ امّا قلب حوزه بهعنوان مدیریت حوزههای علمیه که قلب تپندهی حوزه است و محور و مرکز اندیشهی حوزوی و علوم اسلامی است، نیاز داشت به اینکه این خلأ را پر کند و با یک منطق جامع، درختوارهی رشتهها و گرایشهای حوزه را تصویر کند. بیش از پانصد استاد در این طرح مشارکت داشتند. پیشنهادهای اوّل حدود ششصد رشته گرایش و مقطع بود که در نهایت در شورای گسترش حوزههای علمیه قریب چهارصد رشته گرایش و مقطع تصویب شد. این یک طرح بزرگی بود که پشت سر گذاشته شد. در شانزده حوزهی دانشی مانند فقه، اصول، فلسفه، کلام، حدیث، تفسیر، تاریخ، سیره، تمدن و فرهنگ تا علوم انسانی و اجتماعی از اقتصاد و سیاست و تربیت و امثال اینها آمده است. درواقع برای اولین بار است که قلب حوزه یک منظومهی کلان دانشی و حوزههای متنوع تخصصی و درختوارهی رشتههای حوزه را تصویر کرده است. در این درختواره تقریباً جامعترین طراحی رشتههای علوم اسلامی انجام شده که گسترهی مرزهای علوم اسلامی را تصویر کرده و به قلمروهای جدید پرداخته است و این گرایشها از سطح دو آغاز میشود. برای اولین بار این تنوع پیدا شد و این شاخهها تعریف شده و یک سطح پنج یا دورهی ویژه هم برای استعدادهای نخبه که در پایان خط بهعنوان زبدهها باقی میمانند برای تربیت متفکر و صاحبنظر پیشبینی شده است.
طرح بعدی درختوارههای رشتههای مهارتی و دورههای کاربردی و مهارتی است که دارد انجام میشود. ششم طرح فقه معاصر است که دفتر فقه معاصر تأسیس شده، متون جدیدی نوشته شده و بیست درس خارج طراحی شده که از سال قبل آغاز شد و دارد کارش را دنبال میکند. طرح پرشتاب تدوین متون است که شصت متن تا به حال تنظیم شده است. طرحهای متعدد دیگری هست؛ یکی از آنها مثلاً «هوش مصنوعی و اجتهاد» یا «هوش مصنوعی و علوم اسلامی» است. کار کاملاً بدیع و نویی است. یک جمع حدود پنجاه نفره الان در دانشگاهها و در حوزه در این زمینه دارند کار میکنند.
سؤال بعدی درباره سلوک حوزوی و مرجعیتی رهبر انقلاب است. ایشان در سلوک مرجعیتیِ خود، خیلی نسبت به بقیهی مراجع، حرمت نگهدار هستند. میخواستم این سؤال را از شما بپرسم که سلوک حوزوی ایشان و نوع ورود ایشان در زمینهی امور حوزههای علمیه چگونه است؟
بله؛ اولاً ایشان به مراجع فوقالعاده عنایت دارند. بارها در جلسات کاملاً خصوصی به بنده توصیه و تأکید بر رعایت شئونات مرجعیت و بهخصوص نسبت به مراجع بزرگ تقلید داشتند. از همین چهار پنج مرجع بزرگی که امروز در صدرند و دیگر مراجع واقعاً نام بردند. از توجه به انظار آنها و رعایت شئونات مرتبط با آنها سفارش و توصیه کردهاند. این از یک سو. در عین حال ایشان بهعنوان یک دیدبان بزرگ و کاملاً آشنا و خبیر به مسائل حوزه همواره توصیه و رهنمود دارند و همیشه تأکید بر مرجعیت و نظامات درون حوزوی دارند. ضمن اینکه ایشان امروز از یک مرجعیت بزرگی برخوردارند و جمع مقام رهبری و مرجعیت گستردهای که ایشان دارند طبعاً همه را موظف میکند که انظار و رهنمودهای ایشان را مدّنظر قرار بدهند. ما هم واقعاً تلاش کردیم که در حد توان مجموعهی مطالبات ایشان مورد توجه قرار بگیرد. شورای مطالبات رهبری و مراجع از قبل بود. ما همهی آن محورها را جمعآوری کردیم و در حد وسع و مقدورات در برنامهریزی و طراحیهای کلان مدیریت مورد توجه قرار دادیم. ایشان رکن رکین حوزه بهشمار میآیند و همهی ما وظیفه داریم که به انظار ایشان بهعنوان انظار حاکم و راهنمای حرکت توجه کنیم.
از این جلسات خصوصی که فرمودید خاطرهای، نکتهای یا توصیهای مدنظرتان هست که بفرمایید؟
من بیست سی سال است که با ایشان در ارتباطم؛ چند مورد از خاطرات را بیان میکنم. یکی مربوط به حدود نوزده یا بیست سال قبل است. روزی بنده را خواستند و بحث مرکز جهانی علوم اسلامی قبل از جامعةالمصطفی را مطرح کردند و به یک شکلی فرمودند که خب حالا تو بیشتر میخواستی در حوزه باشی و از حوزه بیرون نیایی، حالا این یک کاری است که در حوزه است. من به ایشان عرض کردم که اجازه بدهید من یک ماه مطالعه کنم و یک طرح و منشوری به شما بدهم. ایشان خیلی پسندیدند و گفتند این خیلی کار خوبی است. همینجوری بگوییم تو مسئولیت را بپذیر، تو هم بگویی باشد، این شاید خیلی هم جالب نباشد.
یادم هست که آن زمان یک ماه یا چهل روز طول کشید و با کمکگرفتن از مرکز جهانی و سازمان مدارس یک منشوری نوشتم که شاید صد گزارهی راهبردی در آن بود. این را تقدیم ایشان کردم. ایشان خیلی از این کار خوششان آمد و مواردی را تذکر دادند و مجموعاً آن منشوری که بین ما و ایشان توافق شده بود و ایشان ارشاد کرده بودند، مبنای حرکتی شد که بیست سال قبل در مرکز جهانی آغاز شد و بعد از هفت هشت سال به یک بلوغی رسید. بعد آن دو سازمان (مرکز جهانی علوم اسلامی و سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور) تلفیق شدند و جامعةالمصطفی متولد شد.
ما برای جامعةالمصطفی بعد از هفت سال که آن اقدامات در مرکز جهانی انجام شده بود و یک برنامهی پنجساله تمام شده بود، دفتر ایشان سفارش دادند و بهشکل دقیقی یک مطالعهی جامعی انجام شد که آن مطالعه به این نتیجه انجامید که آن دو نهاد باید در یک ترکیب جدیدی قرار بگیرند و سازمان جدیدی متولد شود. من یادم هست که آن طرح هم چندماه طول کشید، نتیجهی آن طرح تقدیم ایشان شد و فکر میکنم در یک جایی نوشتند یا از ایشان نقل کردند که در یک شب عرفهای شاید سال ۱۳۸۷، ایشان فرمودند من در شب عرفه به این نتیجه رسیدم که این اقدام انجام شود؛ چون آن هم واقعاً کار سنگینِ پرزحمتی بود. قبلاً ایشان موافق با این نبودند بعد از آن مطالعه این را موافقت کردند.
بهنوعی میتوان گفت جامعةالمصطفی محصول فکر خودتان بود؟
آن طرح بود و مطالعاتی که انجام شد. ما هم در خدمت دوستان بودیم و به این نتیجه رسیدند و کار شروع شد. البته من خیلی تلاش میکردم دیگر نباشم و واقعاً هم با شرایطی که آن وقت داشتم با سختی پذیرفتم، ولی یکی دو سال خیلی پرزحمتی سپری شد. آن زمان هم ما با ایشان خیلی در ارتباط بودیم تا پایههای این نهاد جدید ریخته شود که به فضل الهی خب یک درخشش بالایی داشت. خب مسائل زیادی از آن منشور تا تبدیل به سازمانشدن داشتیم. برای انتخاب اسم سازمان جدید هم سیصد نام جمع شد و در جلسات متعدد رسیدیم به هفت نام و تقدیم ایشان کردیم. ایشان در بین آن هفت نام، نام المصطفی را برگزیدند که خیلی انتخاب دقیق و زیبا و پرجاذبهای بود و بعد هم نشان داد که در دنیا این نام بلند و زیبای مصطفی که چتر فراگیر امت اسلامی دارد چقدر جذاب است.
خاطره دیگر اینکه سال ۶۰ که امام ستاد انقلاب فرهنگی آن زمان را به جامعهی مدرسین ارجاع دادند، جامعهی مدرسین هم به آیتاللّه مصباح ارجاع داد و نهایتاً مؤسسهی در راه حق که تحت اشراف آیتاللّه مصباح بود. سالهای ۶۰ و ۶۱، سالهای پرکار ایشان و جمع زیادی از فضلا بود. هستهی بسیاری از این تطورات علوم انسانی آن وقت ریخته شد. من بر حسب یک اتفاقی و علیرغم میلم در اواخر آن دهه در سالهای ۶۸ و ۶۹، مجبور شدم بهصورت محدود یک کاری را آنجا در حوزهی تعلیموتربیت بپذیرم. بعد گروهی را راهاندازی کردم که هفت هشت رشته طراحی شد و کار آغاز شد. آن دفتر مبدل شد با یک طرح جدیدی به پژوهشکده، بعد مؤسسه و بعد هم به پژوهشگاه. در طول بیش از یک دهه آن دفتر وابستهی به «سمت» بود، ما بر اساس طراحیهایی که کرده بودیم معتقد بودیم این باید برگردد و پای خودش بایستد و بهعنوان یک نهاد مستقل و مولد علم و نظریه در حوزهی علوم انسانی و اجتماعی تعریف شود و پیشنهاد بردیم خدمت ایشان که آنجا مستقل شود. به گمانم حوالی سال ۷۳ باید باشد که این پیشنهاد خدمت ایشان رفت. خب مسئول «سمت» آقای دکتر احمدی بود. آقای دکتر احمدی شخصیت علمی و اخلاقی بسیار شدید و بزرگواری داشت. این طرح وقتی رفت خدمت آقا، ایشان با این طرح موافق بود؛ امّا جالب این است که ایشان چند بار تأکید کردند که این مسئله از سمع و نظر و رایزنی جناب آقای دکتر احمدی دور نماند؛ یعنی علیرغم اینکه مصلحت را میدیدند مستقل شود، در عین حال توصیهی اخلاقی داشتند که جایگاه آقای دکتر احمدی دیده شود. حالا آنجا هم تلاش شد که نظر ایشان جلب شود و به این ترتیب در آن سال آنجا مستقل شد. بعد هم مسیر خودش را طی کرد.
دهها خاطره و توصیهی دیگر هم از ایشان یادم است. مباحث هنر در حوزه از چیزهایی است که ایشان چند بار تأکید کردند. هنر در حوزه، رمان، شعر، ادبیات و هنرهایی که با ذات حوزه سازگار است و برای انجام رسالتهای حوزه مهم است. توصیههای اخلاقی خیلی مورد توجه ایشان است. توصیهی به ارزشهای بلند انقلاب که مکرر توجه میدهند.
یک خاطرهی دیگر هم دارم که مربوط به شش هفت سال قبل است. یک روزی به ایشان عرض کردم که من امروز آمدم خدمت شما یک حالت آتشفشانی دارم و یک ایدهای دارم که تا الان اگر میمردم واقعاً شاید مسئول بودم که بایست یک جایی مطرح کنم. آن ایده در ارتباط با مسائل بینالملل بود. در آن ایده یک بلندپروازی خیلی خاصی برای توسعهی کارهای علمی در فضای بینالملل بود. من به پنج دلیل در آنجا یک طرح جدید توسعهای بزرگی خدمتشان ارائه کردم. ایشان هم فرمودند من تا به حال خیلی با این نوع توسعهی کمی موافق نبودم، -چون همیشه ایشان روی توسعههای کمی حساساند و روی کیفیت تأکید میکنند- امّا با این پنج دلیلی که تو گفتی قانع شدم، منتها نمیدانم حالا چقدر بشود امکانات برای این کار فراهم کرد. ما هم رفتیم بر اساس آن طرح را تهیه کردیم و ده بیست درصد آن بهسمت اجراییشدن رفت، ولی بخشی از آن هم باقی ماند که باید عمل شود.